نگاه فقهى ملا احمد نراقى به اسراف (1)


 

نويسنده: محمد رحمانى




 
پيش از آغاز بحث يادآورى نكاتى سودمند است:
.1 مبحث اسراف از جهات گوناگون شايسته تحقيق است ولى در اين نوشته تنها از نگاه فقهى بدان مى‏نگريم.
.2 اين مبحث با اين كه مورد ابتلا بوده ولى با تأسف در كتاب‏هاى فقهى به گونه مستقل مطرح نشده و تنها به شكل پراكنده به مناسبت‏هايى مانند تزيين مسجد، وضو، بوى خوش به آن اشاره كرده‏اند.
.3 محقق نراقى ضمن طرح بحث فقهى بيشتر توجه را به بحث لغوى و موضوع‏شناسى مصروف داشته است.
.4 راقم اين سطور ضمن طرح نظريات محقق نراقى در بسيارى از موارد افزون بر بازنويسى، آنها را نقد و بررسى كرده است.

معناى لغوى
 

بى شك تبيين مفهوم لغوى «اسراف» در روشن شدن حكم فقهى نقش بسزايى دارد؛ زيرا منشأ بيشتر مباحث و اشكالات ابهام در مفهوم اسراف و در نتيجه ترديد در مصاديق آن است . شاهد مدعا اين است كه واژه اسراف در آيات و روايات در مفهوم و مصاديق گوناگونى به كار رفته است. از اين رو اين مرحله از بحث با تفصيل بيشتر مورد كند و كاو قرار مى‏گيرد، زيرا به منزله مبنا و پايه اصلى مباحث ديگر به شمار مى‏آيد.
خليل فراهيدى اسراف را به معانى متعدد دانسته از جمله نقيض اقتصاد و ميانه روى. مى‏گويد :
الإسراف نقيض الاقتصاد.
همو ماده «السرف» را به معناى جاهل و «السرف» را به مفهوم خطا به كار برده:
السرف: الجاهل... و السرف: الخطأ. (1)
ابن اثير ماده «سرف» را به معانى مختلف دانسته؛ از جمله:
سرف في حديث ابن عمر «فإن بها سرحة لم تعبل و لم تسرف» أي لم تصبها السرفة و هي دويبة صغيرة تثقب الشجر تتخذه بيتا.
در جاى ديگر «سرف» را به معناى غفلت دانسته و نوشته است:
و قيل أراد بالسرف الغفلة. يقال: «رجل سرف الفؤاد» أي غافل.
در مورد ديگر ماده «سرف» را به مفهوم اسراف و تبذير دانسته:
و قيل هو من الإسراف و التبذير في النفقة لغير حاجة أو في غير طاعة الله.
در پايان مى‏گويد: ماده «اسراف» در احاديث فراوان به كار رفته و در بيشتر موارد به معناى گناه و خطاى زياد به كار رفته است. (2)
ابن فارس نيز ماده «سرف» را به معانى مختلف دانسته است:
سرف: السين و الراء و الفاء أصل واحد يدل على تعدي الحد و الإغفال... و يقول: إن السرف، الجهل و السرف الجاهل و ... و يقولون: إن السرف أيضا الضراوة.
وى در پايان، اين كه سرف به معناى دويبه باشد شاذ مى‏شمارد:
و مما شذ عن الباب السرفة: دويبة تأكل الخشب. (3)
راغب اصفهانى سرف را به معناى تجاوز از حد مى‏داند:
السرف تجاوز الحد في كل فعل يفعله الإنسان و إن كان ذلك في الإنفاق أشهر. (4)
صاحب مصباح المنير نيز اسراف را به معناى تجاوز از قصد و اعتدال دانسته است:
أسرف إسرافا حاز القصد و السرف بفتحتين اسم منه و سرف سرفا من باب تعب جهل أو غفل فهو سرف و طلبتهم فسرفتهم بمعنى أخطأت أو جهلت. (5)
ابن منظور همانند ديگران ماده «سرف» را به معانى متعدد دانسته؛ از جمله تجاوز از قصد :
إن السرف و الإسراف مجاوزة القصد و أسرف في ماله عجل من غير القصد و أسرف في الكلام و في القتل أفرط و السرف الخطأ بمعنى وضع الشي‏ء في غير حقه و السرف اللهج بالشي‏ء و السرف ضد القصد و أكله سرفا أي في عجلة. (6)
طريحى ازجمله معانى اسراف را خوردن مال حرام دانسته است.
قوله تعالى: «و لاتسرفوا» الاسراف أكل مالايحل و قيل: مجاوزة القصد في الأكل مما أحل الله و قيل: ما أنفق في غير طاعة الله تعالى. (7)

جمع بندى محقق نراقى:
 

محقق نراقى پس از گزارش پاره‏اى از اقوال لغت شناسان، به عنوان جمع‏بندى مى‏نويسد:
مستفاد از گفتار لغويان و مفسران اين است كه اسراف در معانى زيادى به كار مى‏رود مانند :
.1 اغفال .2 جهل .3 خطا .4 خطل (فحش) .5 تبذير .6 ضد قصد (ضد اعتدال) .7 تجاوز از حد .8 تجاوز از حد استوا .9 انفاق به شخص بى‏نياز .10 انفاق در غير مورد حق .11 انفاق در غير طاعت خدا .12 انفاق در معصيت .13 زيادى گناه .14 قبيح در نظر عقلا .15 جهل ويژه، يعنى نادانى نسبت به حقوق.
وى سپس در مقام ريشه‏يابى و ارجاع معانى فرعى به اصلى مى‏نگارد:
معناى اول و دوم و پانزدهم يكى است و نيز معناى سوم و چهارم با همديگر متحدند و نيز معناى پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم و سيزدهم به يك معنا برمى‏گردد.
بنابراين تمامى معانى پانزده گانه به پنج معنا برمى‏گردد:
.1 جهل .2 خطا .3 تجاوز از حد .4 انفاق در معصيت الهى .5 آنچه مورد تقبيح خردمندان است .
از آن جا كه معناى جهل و خطا خارج از امور مالى هستند از بحث ما كه اسراف در امور مالى است خارج مى‏شوند. بنابراين معناهايى كه ممكن است از اسراف در امور مالى مقصود باشد معانى سوم و چهارم و پنجم خواهد بود.
معناى سوم و پنجم نيز ممكن است يكى باشند؛ زيرا تجاوز از حد مورد تقبيح عقلا است.
بنابراين اسراف در امور مالى دو معنا بيشتر ندارد:
تجاوز از حد؛
انفاق در معصيت الهى.
دور نيست معناى دوم نيز به مفهوم اول بازگردد؛ زيرا هر معصيتى تجاوز از حد نيز هست.
بنابراين از نظر محقق نراقى معناى اصلى و ريشه‏اى اسراف تجاوز از حد است و ديگر معانى مصداق آن است.

معناى حد از نگاه نراقى
 

از آنچه گذشت روشن شد، اگر نگوييم: تجاوز از حد تنها معناى اسراف است، دست كم يكى از معانى مورد اتفاق همه صاحب نظران در لغت مى‏باشد. بر اين اساس اين پرسش مطرح مى‏شود كه ملاك و معيار «حد» كه تجاوز از آن اسراف به شمار مى‏آيد چيست؟
در اين زمينه نيز گفتگو ميان صاحب نظران فراوان است. شايد بتوان گفت: بهترين مطلب را محقق نراقى بيان كرده است. ايشان بر اين باور است كه مقصود از حدى كه تجاوز از آن، محقق مفهوم اسراف است حد استوا و وسط، يعنى فاصله ميان اسراف و تضييق مى‏باشد. وى اين مدعا را با نقل پاره‏اى از آيات و روايات، برهانى مى‏كند:
«حد» يعنى حد استوا، و وسط يعنى فاصله ميان تقتير ـ به معناى تضييق ـ و اسراف و اين حد فاصله، «قصد» و «اقتصاد» ناميده مى‏شود؛ زيرا اقتصاد عبارت است از: اعتدال و ميانه روى در كار. (8)
سپس در مقام استدلال بر اين مدعا مى‏نويسد:
شاهد اين مدعا قول خداوند متعال است: «و الذين إذا أنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما؛ (9) عباد رحمان بندگانى‏اند كه به هنگام انفاق نه اسراف مى‏كنند و نه سخت‏گيرى و ميان اين دو حد وسط است.» در روايت قوام به حد وسط تفسير شده (10) است. شاهد ديگر اين آيه است: «و لا تجعل يدك مغلولة إلى عنقك و لا تبسطها كل البسط. ..؛ (11)
هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن [و ترك انفاق مكن‏] و بيش از حد نيز دستت را مگشا.» شاهد سوم مرسله ابن ابى عمير از امام صادق در ذيل آيه «و يسأ لونك ماذا ينفقون قل العفو» است كه فرمود: «العفو الوسط» آيات و روايات ديگرى نيز به اين مضمون وجود دارد كه دلالت دارد حد همان حد وسط و اعتدال است.

ملاك و مصاديق حد وسط
 

بحث ديگر اين است كه ملاك و معيار براى شناخت حد اعتدال و وسط چيست؟ اگر به پاسخ اين پرسش نپردازيم ابهام و ترديد همچنان به حال خود باقى مى‏ماند .
در اين مورد نيز محقق نراقى پا به ميدان گذاشته و نه تنها براى تعيين و تشخيص حد اعتدال و وسط ملاك و معيار معرفى كرده بلكه مصاديق آن را نيز در خارج تعيين كرده است. ايشان در اين بحث سراغ عرف رفته و تشخيص او را ملاك براى حد وسط و اعتدال دانسته و سپس سه نمونه كلى براى آن ذكر كرده است:
ملاك تشخيص اعتدال و حد وسط عرف است؛ زيرا مرجع در شناخت حقايق معانى لغوى، مصاديق عرفى است و از نظر عرف، وسط عبارت است از: هزينه كردن مال به اندازه نياز يا به مقدارى كه با موقعيت شخص تناسب دارد. بنابراين هر گونه هزينه و انفاق مال خارج از اين دو ملاك (رعايت نياز و تناسب با موقعيت) باشد اسراف است اعم از اين كه تضييع مال باشد يا خارج از موقعيت فرد باشد يا مورد نياز نباشد. (12)
وى سپس براى هر يك از اين سه مورد اسراف شواهدى از روايات گزارش كرده است.

معناى اصطلاحى
 

هر چند مفهوم اسراف در اصطلاح فقها از معناى لغوى گرفته شده و تفاوت چندانى ميان اين دو ديده نمى‏شود ليكن در برخى از موارد و مصاديق ممكن است اختلاف داشته باشند؛ زيرا پيش از اين در بحث مفهوم لغوى اسراف گذشت كه اسراف معانى مختلفى دارد. شايد بتوان گفت كه همه آنها به « تجاوز از حد » باز مى‏گردد.
اما مفهوم اصطلاحى اسراف نسبت به معناى لغوى محدودتر است؛ زيرا تجاوز از حدى كه از نظر عقلا قبيح باشد اسراف به شمار مى‏آيد. محقق نراقى پس از نقدو بررسى مفهوم لغوى و بحث از ملاك و معيار حدى كه تجاوز از آن محقق معناى اسراف است از قول محقق اردبيلى نقل مى‏كند :
اسراف عبارت است از: هزينه مال در مواردى كه عقلا آن را قبيح مى‏دانند يا در مواردى كه هزينه سزاوار نيست. (13)
آيت الله خويى در مقام تبيين اسراف اصطلاحى مى‏نگارد:
ادله حرمت اسراف زينت مساجد را شامل نمى‏شود؛ زيرا مفهوم اسراف متقوم است به هزينه مال در مواردى كه غرض عقلايى ندارد. (14)
بنابراين هر گونه تجاوز از حد اسراف نيست. تجاوز از حدى كه غرض عقلايى را در پى نداشته و مورد تقبيح عقلا باشد اسراف است.

مفهوم واژه‏هاى مرتبط
 

پس از روشن شدن مفهوم اسراف لازم است معناى برخى از واژه‏هايى كه با عنوان اسراف ارتباط دارند نيز مورد رسيدگى قرار گيرند؛ از جمله:
الف) تبذير:
بيشتر صاحب نظران تبذير را به معناى پخش و تفريق دانسته‏اند و به مناسبت در مورد ضايع شدن مال استعمال شده است. راغب اصفهانى مى‏نويسد:
التبذير: التفريق و أصله القاء البذر و طرحه، فاستعير لكل مضيع لماله. (15)
بنابراين تفاوت ميان تبذير و اسراف در اين است كه اگر مال در مواردى سزاوار نيست مصرف شود تبذير است؛ چون معناى تبذير تضييع مال است؛ ولى مصرف مال در مواردى كه بيشتر از حد نياز يا شأن است، اسراف به شمار مى‏رود؛ زيرا اسراف به معناى تجاوز از حد است.
لازم به يادآورى است كه در بسيارى از موارد اسراف به معناى تبذير نيز به كار رفته است .
ب) تقتير:
تقتير به معناى تضييق و دست بستگى آمده. ابن اثير نوشته است:
الإقتار: التضيق على الإنسان في الرزق يقال: اقتر الله رزقه أي ضيقه و قلله. (16)
علامه فيومى ماده «قتر» را به معناى تضيق دانسته و نوشته است:
و قتر على عياله قترا و قتورا من بابي حزب وقعد ضيق في النفقة. (17)
بنابراين تقتير در مقابل و ضد معناى اسراف است و به عبارت ديگر اسراف افراط و تقتير تفريط است.
ج) قوام:
قوام به معناى عدل و حد وسط به كار رفته و در قرآن نيز به همين مفهوم استعمال شده است. فيومى مى‏نويسد:
القوام بالكسر مايقيم الإنسان من القوت و القوام بالفتح العدل و الاعتدال. قال الله : «و كان بين ذلك قواما» أي عدلا و هو حسن القوام أي الاعتدال. (18)
بنابراين قوام حد وسط ميان تقتير و اسراف است.

پی نوشت ها :
 

1) كتاب العين، ابى عبد الرحمن خليل احمد فراهيدى، دار الهجره، ج 7، ص .244
2) نهايه، ابن اثير، ج 2، ص .361
3) معجم مقاييس اللغه، ابى الحسين احمد بن فارس، ج 3، ص .151
4) مفردات، راغب اصفهانى، ص .230
5) مصباح المنير، فيومى، ج 1، ص .373
6) لسان العرب، ابن منظور، ج 11، ص .48
7) مجمع البحرين، طريحى، ج 5، ص .69
8) عوائد الايام، ص .631
9) فرقان، آيه .67
10) من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 35، ص .148
11) اسراء، آيه .29
12) عوائد الايام، ص .632
13) همان، ص .635
14) مستند العروه، ج 2، ص .239
15) معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده «بذر» .
16) نهايه، ابن اثير.
17) مصباح المنير، ج 2، ص .671
18) همان، ص .714
 

منبع: www.naraqi.com